سیصد سال قبل در طول کم وبیش نیم قرن انفجاری رخ داد که امواج آن سراسر کره ی زمین را به لرزه درآورد، جوامع را درهم ریخت و تمدنی به تمامی نوین خلق کرد. این انفجار، در انقلاب صنعتی بود. نیروی جزر و مدی غول آسای آن که همانا موج دوم بود با تمامی نهادها ی گذشته تصادم کرد و شیوه ی زندگی میلیون ها انسان را دگرگون ساخت.
در طول ده ها هزار سالی که تمدن موج اول با قدرت تام حکمفرما بود، جمعیت کره ی زمین به دو گروه تقسیم شد- «بدوی» و « متمدن ». مردم به اصطلاح بدوی در دسته ها و قبایل کوچک می زیستند و از راه جمع آوری آذوقه، شکار یا ماهیگیری امرار معاس می کردند و کسانی بودند که انقلاب کشاروزی بر آنها بدون تاثیر گذرکرد.
جهان «متمدن» در مقابل، آن قسمت از کره ی زمین را در برگفت که اغلب مردمانش روی خاک و زمین کار می کردند. به سخنی دیگر هرجا که کشاروزی پدیدار شد تمدن ریشه در خاک فرو برد. از چین وهندوستان تا بنین 1 و مکزیک و یونان و روم تمدن هایی برخاستند و افول کردند و در ترکیب های رنگارنگ و بی انتها با هم جنگیدند و در آمیختند.
اما در زیر پوسته ی این گوناگونی ها شباهت های اساسی نهفته است. در همه ی آنها زمین مبنای اقتصاد، زندگی، فرهنگ، ساختار خانواده و سیاست را تشکیل می داد. در همه ی آنها حیات درحول و حوش دهکده ای شکل می گرفت. درهمه ی آنها تقسیم ساده ای از کار حکمفرما بود و بتدریج تعدادی کاست ها و طبقات معین – نظیر اشراف، روحانیون، رزم آوران، رعایا، بردگان یا غلامان – پدیدار شدند. درهمه ی آنها ساخت قدرت تمام و کما لااستبدادی بود. درهمه ی آنها تولد مقام فرد را در زندگی تعیین می کرد. و درهمه ی آنها اقتصاد نامتمرکز بود به نحوی که هر ناحیه و محله بیشترین قسمت مایحتاجش راخود فراهم می اورد. موارد استثنا نیز دیده می شد- زیرا در تاریخ هیچ چیز یکدست نیست. فرهنگ های بازرگانی نیزوجود داشت که ملاحانش دریاها را در می نوردیدند.2 بتدریج قلمروهای متمرکزی در اطراف نظام های عظیم آبیاری تشکیل شد. اما علی رغم تفاوت هایی از این گونه، دلیل کافی در دست است که همگی این تمدن ها ی به ظاهر متفاوت را مورادی خاص از پدیده ای واحد محسوب داریم یعنی تمدن کشاروزی، تمدنی که بوسیله موج اول انتشار یافت.

در دوران سلطه اش گاه به گاه نشانه هایی از پدیده های درحال تکوین به چشم میخورد، دریکی از جزایر یونان در سال چهارصد سال قبل از میلاد و در برمه در سال صد قبل از میلاد چاه نفت حفر شد.4 در بابل و مصر نظام هیا اداری پهناوری شکوفا گردید.5 در آسیا و آمریکای جنوبی شهرهای بزرگی رشد یافت. پول و مبادله وجود داشت. جاده های تجار ی دل بیابان ها و اقیانوس ها و کوه ها را از ختا 6 تا کاله 7 می شکافت.شرکت ها و صور ابتدایی ملت به چشم می خورد. حتا در اسکندریه ی قدیم نوعی مشاین بخار ابتدایی وجود داشت. 8
اما هنوز در هیچ کجا چیزی که بتوان بدرستی تمدن صنعتی اش نامید به چشم نمی خورد.9 این به اصطلاح نشانه های آینده درواقع رویدادهای غریب تاریخ بودند که در مکان ها و زمان های گوناگون مشاهده می شد. آنها هر گز به نظامی هماهنگ تبدیل نشدند یا نمی توانستند بشوند. بنابراین می توانیم تا سال های 1750- 1650 از جهان موج اول سخن گوییم. علی رغم باقی مانده های گذشته بدوی و نشانه های آینده ی صنعتی، تمدن کشاورزی بر کره ی زمین سلطه ی کامل داشت و به نظر می رسید که قصد دارد برای همیشه چنین بماند.
این جهانی بود که در ان انقلاب صنعتی ناگهان ظاهر شد، « موج دوم » را به راه انداخت و ضد تمدنی عجیب، قدرتمند و فوق العاده پر انرژی خلق کرد. نظام صنعتی چیزی بیش از دودکش ها و خط تولید کارخانه ها و تولید انبوه بود. یک نظام اجتماعی غنی و چند وجهه ای را تشکیل می داد که بر تمام جنبه های زندگی اثر گذارد و همه ی خصایص گذشته ی « موج اول » را مورد حمله قرار داد. کارخانه ولو ران 10 را خراج از شهر دیترویت بوجود آورد اما تراکتور را نیز به مزرعه، ماشین تحریر را به اداره و یخچال رابه آشپزخانه برد. روزنامه هیا یومیه و سینما، مترو و هواپیمای « دی سی – 3) بوجود آورد. نمای خارجی ساختمان های بوهاوس 11 و صندلی های بارسلونی، تحصن، قرص های ویتامین و طول عمر درازتر به ارمغان آورد. ساعت مچی و کیف بغلی را جهانی کرد. مهمتر اینکه همه ی این چیزها را به هم ربط داد و مانند قطعات یک ماشین روی هم سوار کرد تا نظام اجتماعی قدرتمندتر، بهم پیوسته تر و جامع تری را که بشر تا آن زمان شناخته بود به نام « تمدن موج دوم » خلق نماید.
راه حل خشونت آمیز
همانگونه که موج دوم سرتاسر جوامع مختلف را در می نرودید، جنگی خونبار و طولانی میان مدافعین گذشته کشاورزی و پارتیزان های آینده ی صنعتی در جریان بود. نیروهای موج اول و موج دوم رو در روی یکدیگر و آنچه راکه بر سر راه بودکنار می زدند. وغالبا مردم بدوی را که در مسیر خود می یافتند ازمیان بر می داشتند.
در ایالات متحد، این برخورد با ورود اروپاییانی که به قصد بر پا داشتن تمدن کشاروزی موج اول وارد این سرزمین می شدند آغاز شد. موج کشاروزی به رهبری سفید پوستان بی رحمانه رو به غرب هجوم برد، سرخ پوستان را بی خانمان کرد و تا اقیانوس اطلس پیش رفت و در سرزمین آنان دهکده ها و مزارع کشاروزی احداث کرد.
اما سخت ترین حادثه برای کشاروزان هجوم صنعتکاران اولیه، یا به عبارتی ماموران آینده موج دوم بود. کارخانه هاو شهرها درنیو انگلند و ایالات مرکزی ساحل اتانتیک مانند قارچ از زمین رویید. در اواسط قرن 19 شمال شرق آمریکا درایا یک بخش صنعتی بود که به سرعت روبه رشد داشت وسلاح های گرم، ساعت، ابزار کشاروزی، منسوجات، چرخ خیاطی و کالاهای دیگر تولید می کرد. حال آنکه بقیه قاره آمریکا هنوز زیر سلطه صاحبان منافع کشاروزی بود. برخوردهای اقتصادی و اجتماعی بین نیروهای « موج اول » و « موج دوم » تا سال 1861 به اوج خود رسید و در این سال به خشونت مسلحانه تبدیل شد.
جنگ های داخلی آمریکا آن طور که بسیاری تصور می کنند انحصارا بر سر مساله اخلاقی بردگی یا سمایل محدود اقتصادی مانند تعرفه ی گمرگی به وقوع نپیوست.بلکه مساله بزرگتری را در بر می گرفت که عبارت بود از اینکه آیا قاره ی ثروتمند جدید باید بوسیله ی کشاروزان اداره شود یا از اینکه آیا قاره ثروتمند جدید باید بوسیله کشاروزان اداره شود یا صنعتگران؟ نیروهای موج اول بر آن حکومت کنند یا نیروهای موج دوم؟ آیا جامعه ی آینده آمریکا باید اساسا کشاورزی باشد یا صنعتی ؟ با پیروزی ارتش شمال کار از کار گذشت. ایالات متحد بطور محتوم می بایست صنعتی شود. از آن زمان به بعد کشاروزی در همه ی زمینه ها اعم از اقتصاد، سیاست، زندگی اجتماعی و فرهنگی، عقب نشینی کرد و صنعت حکمفرما شد. موج اول با پیدایش ناگهانی موج دوم فرو نشست.
نظیر این برخورد تمدن ها در جاهای دیگر نیز بوقوع پیوست. در ژاپن با بازگشت میجی 12 به عنوان اپراتور که در سال 1868 انجام گرفت همان منازعه بین گذشته کشاروزی و آینده صنعتی، اما در شکل ژاپنی اش، تکرار شد. الغای فئودالیسم در سال 1876، شورش طایفه ستسوما 13 در سال 1877، اقتباس قانون اساسی غربی در 1889 همگی بازتاب های برخودر امواج اول و دوم در ژاپن محسوب می شدند که گام هایی بودند به سوی تولد ژاپن به عنوان یک قدرت صنعتی پیشگام در جهان.
در روسیه نیزهمین برخودر بین نیروهای موج اول و دوم بوقوع پیوست. انقلاب 1917 نمونه ی روسی جنگ داخلی آمریکا بود. اساسا آنطور که به نظر رسیده جنگ بر سر کمونیسم نوبد بلکه بر سر صنعتی شدن بود. آن زمان که بلشویک ها آخرین نشانه های بردیگ را پاک کردند و به فرمانروایی فئودال ها خاتمه دادند در واقع کشاروزی را به طرف یک فراگرد صنعتی شتاب آلود و بنیادی راندند و با این عمل، آنها نیز حزب موج دوم را تشکیل دادند.
از کشوری به کشور دیگر همچنان منافع موج اول با منافع موج دوم برخورد می کرد و به بحران های سیاسی و جنبش ها، اعتصابات و قیام ها، کودتا و جنگ ها می انجامید و به ه رگونه، در اوسط قرن بیستم نیروهای موج اول درهم شکست وتمدن موج دوم بر کره ی زمین مسلط گردید.
امروزه کمربندی صنعتی مدار بیست و پنجم و بیست و ششم نیمکره ی شمالی را احاطه کرده است و در آمریکای شمالی در حدود 250 میلیون نفر به شیوه ی صنعتی زندگی می کنند. در اروپای غربی از جنوب اسکاندیناوی تا ایتالیا نیز زندگی یک ربع میلیارد دیگر به دین شیوه می گذرد. در شرق، در ناحیه صنعتی « اروپای شرق ی» ونواحی غربی اتحاد جماهیر شوروی نیز در حدود ربع میلیارد دیگر مردم در جوامع صنعتی زندگی می کنند. و بالاخره ما به ناحیه صنعتی آسیا می رسیم که شامل ژاپن، هنک کنگ، سنگاپور، تایوان، استرالیا، زلاند نو، و بخش هایی از کره ی جنوبی و چین است که یک ربع میلیارد دیگر جمعیت صنعتی را تشکیل می دهد. درهمه ی آنها تمدن صنعتی جمعا یک میلیارد انسان را در بر می گیردکه 4/1 کل جمعیت کره ی زمین است. 14
علی رغم تفاوت هایی نظیر زبان و فرهنگ، ترایخ و سیاست که بر سر آن ها جنگ هایی رخ داده همه ی جوامع موج دوم از ویژگی های مشترکی برخودارند. درواقع درزیر تفاوت های شناخته شده، مبانی مشترکی دیده می شود.
برای درک امواج برخورد کننده ی تحول باید قادر باشیم ساختارهای همانند همه ی کشورهای صنعتی را شناسایی کنیم که درواقع چهارچوب پنهانی تمدن موج دوم را تشکیل می دهد. و این چهارچوب صنعتی است که از همه سو گسترش می یابد.
باتری های حیات
لازمه ی بقای هر تمدنی، چه کهن چه نوین، انرژی است. جوامع موج اول انرژی شان را از « باتری های حیات» یعنی نیروی عضلانی حیوان و انسان یا از خورشید و باد و آب می گرفتند. درختان جنگل ها را برای طبخ غذا و ایجاد گرما قطع می کردند. چرخ چاه که برخی از انواع آن با نیروی جز و مد دریا به کارمی افتاد سنگ های آسیاب را به حرکت در می آورد.
اسباب های بادی در مزارع نوا سر می دادند. حیوانات گاوآهن را می کشیدند. تخمین زده شده است که اروپا تا زمان انقلاب فرانسه، انرژی مورد نیازش را از حدود 14 میلیون راس اسب و 24 میلیون راس گاو تامین می کرد. 15 بنابراین همه ی جوامع موج اول از منابع انرژی که احیا شدنی بود بهره برداری می کردند. طبیعت قادر است جنگل هایی که قطع شده، بادی که بادبان ها را به حرکت در آورده و رودخانه هایی که چرخ ها را به چرخش در آورده، همه را احیا کنند. حتا حیوانات و انسان ها که « بردگان انرژی » محسوب می شدند احیا پذیر هستند.
بالعکس، همه ی جوامع موج دوم انرژی مورد نیاز خود را از زغال و گاز و نفت، یعنی سوخت های فسیلی که جبران ناپذیرند، تامین می کردند.
جایگزینی انقلاب منابع نوع دوم به جای نوع اول از انجا آغاز شد که نیوکامن 16 ماشین بخاری در سال 1712 اختراع کرد: برای اولین بار تمدنی ظاهر شده بودکه بیشتر از سرمایه می خورد تا از بهره ی پول خود. این نظام با استخراج ذخایر انرژی از عمق زمین نوعی کمک های مالی پنهانی ( سوبسید) برای تمدن صنعتی خود فراهم می کرد تا رشد اقتصادیش ار افزایش دهد. از آن روز تاکنون از هرکجا که موج دوم عبور کرده کشورهای با این تصور که می توانند از سوخت های فسلی تا ابد استفاده کنند به ساختن ساختارهای عظیم سر به فلک کشیده ی فنی و اقتصادی مبادرت ورزیدند. در جوامع صنعتی اعم از سرمایه داری و کمونیست، در شرق و غرب، درجوامع صنعتی اعم از سرمایه داری و کمونیست، درشرق و غرب، انتقال از انرژی پراکنده به متمرکز، از انرژی جایگزین شدنی به انرژی احیا ناپذیر، از منابع متنوع به منابع محدود به روشنی به چشم می خورد. سوخت های فسیلی بنیان انرژی جوامع دوم را تشکیل می داد.
رحم تکنولوژیک
خیزش به سوی نظام جدید انرژی با پیشرفت عظیم تکنولوژی همگام بود. جوامع موج اول متکی بر چیزی بودند که ویترو ویوس 17 در 2 هزارس ال قبل ان را « اختراعات ضروری » نامید. اما این جرثقیل ها، گاو آهن ها، منجنیق ها، چرخ ها و اهرم ها اساسا برای تقویت نیروی عضلانی انسان یا حیوان بکار می رفتند.
موج دوم، تکنولوژی را به جهتی کاملا نوین سوق داد. ماشین های برقی ومکانیکی عظیم، قطعات متحرک، تسمه لوله، یاتاقان، پیچ و مهره، همه و همه محیط اطراف را به هیاهوکشانید. این ماشین های جدید نقشی بیش از تقویت نیروی عضلانی انسان ابقا کردند. تمدن صنعتی به تکنولوژی اعضای حسی اعطا کرد، ماشین های خلق کرد که قادر به شنیدن و دیدن و لمس کردن، آنهم با دقت و صحتی بیش از انسان ف بودند.18 موج دوم با اختراع ماشین هایی که قادر به تلوید مثل دایمی ماشین هایی جدید – یعنی ماشین های تولید ابزار 19- بود کبه تکنولوژی، رحمی اهدا کرد. مهم تر اینکه این تمدن دستگاه ها و ماشین ها را تحت یک نظام بهم پیوسته انرژی های احیا ناپذیر مستقیما به درون نظام تولید انبوه تزریق می شد که آن نیز به نوبه ی خود سیل کالا را به داخل نظام بسیار پیشرفته ی توزیع انبوه سرازیر می کرد.
خانواده ای با کارآیی بیشتر
و اما سپس فنی موج دوم به « سپهر اجتماعی» نیاز داشت که به همان اندازه انقلابی باشد تا بتواند با آن همگام شود. این سپهر همچنین به سازمان های اجتماعی کاملا نوینی نیازمند بود.
قبل از انقلاب صنعتی، به عنوان مثال، اشکال خانواده از جایی به جای دیگر متفاوت بود. اما هر کجا که کشاورزی رواج یافت مردم به زندگی در خانواده های بزرگ چند نسلی 26 تمایل پیدا می کردند که متشکل از عمو- دایی، عمه – خاله، اقوام زن – شوهر، مادربزرگ – پدر بزرگ بود، که همگی زیر یک سقف به سر می بردند و به صورت یک واحد تولید بوداقتصادی با هم کار می کردند. از انواع این خانواده می توان خانواده ی اقتصادی با هم کار می کردند. از انواع این خانواده می توان خانواده ی دسته جمعی درهند و خانواده ی زادروگا 27 در بالکان و خانواده ی گسترده در اروپای غربی را نام برد. خانواده ایستا بود و گویی ریشه در خاک داشت.28
با آغاز حرکت موج دوم در جوامع موج اول، خانواده فشار تحول را حس کرد. در درون هر خانواری برخورد امواج پیشگام به شکل تعارض، حمله به اقتدار پدرشاهی و روابط دگرگون یافته ی والدین – فرزندانت و مفاهیم جدید آداب معاشرت ظاهر شد. با انتقال تولید اقتصادی از مزرعه به کارخانه افراد خانواده دیگر به صورت یک واحد با یکدیگر کار نکردند.
با نیاز به کارگران برای کار در کارخانه، وظایف اصلی خانواده به نهادهای تخصصی دیگر واگذار شد. تعلیم و تربیت کودک را مدارس برعهده گرفت. مواظبت از سالخوردگان به خانه های سالمندان یا مراکز رفاهی دیگر سپرده شد. بالاتر از همه، جامعه ی نوین به تحرک نیاز داشتند، کارگرانی مورد نیاز بود که به دنبال شغل از اینجا به آنجا بروند.
خانواده ی گسترده با داشتن مسئولتی خویشاوندان سالخورده و بیمار و معلول بر دوش خود و داشتن عده ی زیادی کودک قادر به هیچگونه تحرکی نبود. بنابراین ساخت خانواده بتدریج و طی تجربه ی دردناکی شروع به تغییر کرد. مهاجرت به شهرها رشته ی خانواده را ازهم گسست و بحران های اقتصادی ویرانگر خانوارها را برآن داشت که خود را از زیر بار گران خوشاوندان ناخواسته رها سازند و درنتیجه کوچکتر و کوچکتر شوند و ازتحرک بیشتری برخوردار گردند و درنتیجه با نیازهای « سپهر فنی » بیشتر متناسب شوند. خانواده ی به اصطلاح هسته ای متشکل از پدر، مادر و عده ی کمی فرزند، بدون خویشاوندی دست و پاگیر الگوی نوین استاندارد ومورد قبول همه ی جوامع صنعتی اعم از سرمایه دار یو سوسیالیست گردید. حتا در ژاپن که سالخوردگان از احترام اسثتنایی برخوردارند خانوار بزرگ و چند نسلی که اعضای آن به شدت به یکدیگر پیوسته اند با پیشرفت موج دوم ا زهم پاشید. بتدریج برتعداد خانواده های هسته ای فزوده گردید. بطور خلاصه خانواده ی هسته ای نیز نظیر سوخت های فسیلی، کارخانه های ذوب آهن یا فروشگاه های زنجیره ای در زمره ی وجوه ی مشخصه همه ی جوامع موج دوم در آمد که آنها را از جوامع موج اول متمایز می ساخت.
برنامه درسی نهایی
با انتقال کار از مزارع و منازل می بایست کودکان را برای زندگی و کار در کارخانه آماده ساخت. صاحیان اولیه ی معادن، کارخانه ها و آسیاب ها در انگلستان درحال صنعتی شدن همانگونه که انره یورو 29 در سال 1835 نوشت دریافتند که « تقریبا تربیت افراد بالغ اعم از روستاییان و یا افراد شاغل در صنایع دستی برای کار مفید در کارخانه غیر ممکن است.» آماده ساختن جوانان برای نظام صنعتی بسیاری از مشکلات بعدی این نظام را به مقدار معتنابهی حل می کرد. درنتیجه ساختار مرکزی دیگری برای جوامع موج دوم بوجود آمد که همانا آموزش و پرورش همگانی بود.
آموزش و پرورش همگانی که بر پایه ی مدل کارخانه طرح ریزی شده بود خواندن، نوشتن، حساب و قدری تاریخ و موضوعات درسی دیگر را یاد می داد. این « برنامه درسی آشکار » بود. اما د رپشت آن یک « برنامه ی درسی نهانی» که چندان آشکار نوبد وجود داشت، که اساسی تر بود: این برنامه که هنوز هم در اغلب کشورهای صنعتی معمول است مشتمل بر سه درس است: درس وقت شناسی، درس اطاعت، و درس کار تکراری طوطی وار.کار در کارخانه به کارگرانی نیاز دارد که به خصوص درمورد کارازنجیره ای به موقع سرکار حاضر شوند واز مقام بالا دستور بگیرند و بدون چون و چرا دستورات را اجرا کنند. در نهایت، کارخانه به زنان ومردانی احتیاج دارد که غلام حلقه به گوش ماشین یا اداره باشند وکارهای فوق العاده یکنواخت و تکراری را بی چون وچرا انجام دهند.
بنابراین، از اواسط قرن نوزده به بعد با هجوم موج دوم از کشوری به کشور دیگر پیشرفتی درامر آموزش و پرورش حاصل شد، کودکان از سنین پایین تر مدرسه را آغاز می کردند وسال تحصیلی طولانی تر و طولانی تر می شد. ( در آمریکا بین سال های 1878 و 1954 در حدود 35 درصد بر طول سال تحصیلی افزوده شد) ونیز بدون وقفه بر سال های تحصیل اجباری افزوده گردید.30
واضح است که آموزش و پرورش همگانی از نظر بشریت گامی به جلو محسوب می شد. هماگونه که گروهی ازمکانیک، و کارگران شهر نیویرک در سال 1829 اعلام داشتند، بعد از حیات وآزادی، ما آموزش و پرورش را بزرگترین نعمت اعطایی به بشر می دانیم. 31با این وصف، مدارس موج دوم نسل بعد از نسل جوانان را به صورت ماشینی به نیروی کار منضبط و مقرراتی از نوعی که مورد نیاز تکنولوژی فنی – الکتریکی و خط تولید بود وارد ساخت.
اگر همه ی مطالب فوق رابا هم بررسی کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که خانواده ی هسته ای و مدارس به شیوه ی کارخانه، جزیی از نظام یکپارچه واحدی را تشیکل می دهند که جوانان را. برای نقش هایشان در جامعه ی صنعتی آماده می سازد. از این نظر نیز جوامع موج دوم اعم از سرمایه داری یا کمونیست، شمال یا جنوب با یکدیگر چندان تفاوتی ندارند.